کد مطلب:270684 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

جاهلیت دوم
این شیوه علی (علیه السلام) است كه دعوت به اهداف را، سرلوحه كار خود قرار می دهد، شاید جامعه منحرف به راه آید و «جاهلیت دوم»، كه با مرگ پیامبر و در غیبت او شكل گرفته، ریشه نگیرد و اسلام، وارونه و معكوس نگردد.

ولی افسوس كه این جاهلیت، جاهلیت قبل از اسلام نیست كه ناله ها و نعره های علی (علیه السلام)آن را بردارد. بلكه جاهلیتی مسلح است كه با زر و زور و تزویر پیوند خورده است، و با شدیدترین دشمن رسول، یعنی یهود، مرتبط است. جاهلیتی گسترده تر از مرزهای شام و ایران، ومحاصره كننده مدینه رسول، همراه با ارتداد اصحاب و دنیاطلبی و فزونی خواهی آنان; جاهلیتی سرشار از فتنه های تیره وتاریك وگمراه كننده، كه آدم ها خود را در آن گم می كنند و در نتیجه راه و راهبر را نمی یابند، با این كه بارها از پیامبر شنیده بودند: هر كس تا لحظه مرگ، امام خود را نشناسد، جاهلانه مرده است.

علی (علیه السلام) آن ها را به آینده تاریكی كه در پیش دارند و به عمق فتنه ای كه از سقیفه شروع شده، توجه می دهد. جامعه، با پشت كردن به دو میراث پیامبر ـ كتاب و اهل بیت ـ در كمندِ فتنه بنی امیّه گرفتار خواهد شد; ودر آن زمان، ناشناخته ترین چیز، حق است و معروف ترین و محبوب ترین چیز نزد آن ها، باطل.

در آن زمان، حتی حافظان قرآن، آن را فراموش می كنند و مانند بنی اسرائیل، كتاب را پشت سرشان می اندازند; گویا این ها امام و مقتدای كتاب هستند، نه كتاب مقتدای این ها!

آن طور، كه گذشتگان این ها به قتل و مثله كردن صالحانی چون حمزه سیدالشهدا (علیه السلام)پرداختند، آن ها نیز، به قتل اولیا و صالحان خواهند پرداخت، وحادثه كربلا، بهترین شاهد این سخن حضرت است.

آن طور كه به پیامبر نسبتِ كذب و افترا دادند و او را شاعر و ساحر خواندند، به اوصیا و صالحان دین، همین نسبت را می دهند و ارتباط آن ها را با خداوند، افترا و كذب می خوانند. آن ها نیكی های كسانی را كه به آن ها احسان كرده اند، به بدی پاداش می دهند.

علی (علیه السلام) برای زمان بعد از خود، این گونه پیش گویی می كند، و آن هم تحقق می یابد. واین همان دورانِ غربتِ اسلام است، كه امام (علیه السلام) فرمود:

«الاسلام بدأ غریباً و سیعود غریباً كما كان، فطوبی للغرباء» [1] .

«اسلام غریبانه [تنها وبی یاور] آغاز شد و دوباره به همان صورت باز خواهد گشت، و خوشا به حال غریبان».

دو غریب ـ كتاب و اهل بیت ـ یار هم هستند و با هم انس دارند و از هم یاری می گیرند.

رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز، پیش تر فرموده بود:

«آن چه در بنی اسرائیل، از قتل انبیاء و اوصیا و بت پرستی و تعدّی و عصیان، اتفاق افتاد، در امت من واقع خواهد شد». [2] .

آن گاه علی (علیه السلام)، به علّتی كه گذشتگان را در بن بست نشاند و آن ها را هلاك كرد ـ و اكنون جامعه نیز به آن مبتلا است ـ اشاره دارد. علی (علیه السلام) دو عامل را، سبب هلاكت و نابودی جامعه می داند:

1 ـ دل بستن به دنیا و دل خوش كردن به آن، با داشتن آرزوها و آمال دور و دراز، كه در دنیا زندگی ابدی را جویا شوند.

2 ـ استمرار و ادامه زندگی را فراموش كردن و از دنیای دیگری كه آدمی برای آن خلق شده بریدن، و از شروع زندگی جدید كه با مرگ آغاز می شود، بیگانه شدن.

این دو عامل است كه جامعه را به تباهی و هلاكت می كشاند، زیرا آرزوها، تو را از عمل باز می دارد و فراموشی زندگی جاوید، تو را در محدوده دنیا گرفتار می كند، در حالی كه سعی تو، تو را بارور می كند و عمل تو پای حركت را می سازد.

(لَیْسَ لِلإنْسانِ اِلاّ ما سَعی) [3] .

«انسان جز سعیش چیزی ندارد».

یاد مرگ و باور سفر جهان دیگر، تو را با هستی هماهنگ می كند و با اولیای خدا همراه می نماید.

در بخش سوم خطبه، حضرت به وعظ مردم می پردازند، شاید نورانیت كلام، غبارِ فتنه برخاسته از غیبت رسول را، پراكنده كند. شاید این انسان های به فتنه گرفتار شده، به خود آیند و گمشده خود را باز یابند و به سرنوشت گذشتگان مبتلا نشوند.

ایها الناس! آن كس كه در دلِ تاریكی ها و در دامنِ بن بست ها ـ آن جا كه عقل قد نمی دهد و دل شهودی ندارد ـ به سوی خداوند برگردد و از او نجات بخواهد، توجه به حق، او را توفیق خواهد داد و آدمی را بر توان مندی هایش آگاه خواهد كرد و از توانایی اش، بهره مند خواهد شد.

آن جا كه عقل را محدود و غریزه را ناقص و عرفان را ناتوان دیدی و به قرآن و وحی رو آوردی، این كتاب تو را به راست ترین راهها هدایت می نماید. تو را به چیزی هدایت می كند، كه دیگران از آن ناتوانند. تو با همنشینی با خدا، به امن می رسی و از خوف و دلهره از آینده، می رهی. آن كس كه خدا را باور ندارد و وحی را ضروری نمی داند; یعنی انسان گرفتار آمده در بن بست محدودیت ها، باید خائف باشد و ترسان.

انسانی كه حقارت غیر خدا را باور كرد و عظمت را تنها در او دید، شایسته نیست به طاغوت و غیر خدا روی آورد، چه طاغوتِ درون خویش، كه تفرعن را در خود احساس كند، و چه طاغوت برونی; زیرا سلامت، در تسلیم الله واحد قهّار بودن است.

علی (علیه السلام)، بعد از بیان این حكمت و این گونه آگاهی و حیات دادن، نهیب می زند و نهی می كند: چرا مانند انسان سالمی كه از جرب گرفته می گریزد و تندرستی كه از بیمار، كناره می گیرد، شما از حق گریزان هستید؟! با وجود معرفت به عظمت و قدرت حق، نباید این چنین از حق نفرت داشت و دوری جست.


[1] بحارالانوار: ج 8، ص 12.

[2] بحار الانوار: ج25، ص135.

[3] نجم: 39.